چندی پیش شنیدم که می گفتند: عیسی پیام آور مهربانی و دوستی ٰتولدت مبارک! 


جشنی عظیم وزیباپراز رقص وآواز بود که در آن هلهله ها, به ما میگفتند که مراقبشان باشید, اینان مسلمانند وپیروان محمد.نکند به شوخی به جای شمع چند نارنجکی مهمانمان کنند که اینان هم طایفه ی القاعده وقذافی وطالبانند, شما بروید به فکر جامه های عزا باشید. 


امسال چون همیشه مسلمانان را دیدم که گفتند چه زیباست پاپانویل با ریش سفیدش بشارت از صلح وبهار می دهد در روسیاهی برفین زمستان.


امسال ،هر سال وهر روز وهر لحظه میبینم ومیشنوم وبا تک تک نفسهایم دانستم که هیچ نمی دانم از تو وبشارتت،دیدم که نمی فهمم چرا در روز میلادت مسلمانان در پشت سنگرها خوابیده اند؟چرا ؟آیا زودتر از موعود آمدی یا زود رفتی چرا؟


ای محمد مگر تو رسول صلح ودوستی نبودی؟تو کتاب خدایت نیامده که {لا اکراه فی دین}؟پس چراجهان به بهانه ی چوبه های حریص دار مرگ امتت رابه نژاد پرستی محکوم میکنند؟


مگر نه که بلال در مذهب تو اذان سر داد؟پس چرا تمام سازهای جهان از صدای دین تو در اعتراض می خوانند؟


ای رسول خدا کدام دخترت را در خانه حبس کردی ؟که دختران امروز این چنین نقابها می درند که ما را نفسی نیست ،وای داد از این دین وکتابش.


راستی آیا همچون دیه وارث دعای دختران به نصف اجابت می شود یا نه من نمی دانم؟تو که آمدی پیغام آور بودی وآخرین قطره ی رسالت پس مرا سیراب کن.


بگذار که با تمام چراها روز میلادت را به رسم عرف همچون تمامی دیگر عادتهای نمی دانم خوب یا بد تکرار کنم چون که باید تکرار کنم .چرا گذاشتی رهروانت این چنین آشفته باشند؟


یا رسول ا...سوالها دارم واشکها وبا تمام دردها واعتراضهایم من دختری از مذهب وامتت می گویم که دوستت دارم ودلم می گوید که روزی قفلها می شکند ومنها جوابهاشان را می بینند.


وتو ای رسول خدا از همان جا که هستی هوای امتت را داشته باش ای مرد عرب دعای تو گیراست دعایمان کن وبگو به خداوندت اینجا در سرزمین تنهایی جهان بزرگ سرد سیاه فانوسهای کوچک،دخترانی،دیدگانی،دلهایی وآرزوهایی منتظر نگاه تواند ما را تو در میان سختیها تنها گذاشتی پس خودت چاره ای بیاندیش یا بگو به خدایت که برای تمامی این قلب های کوچک زمینی خدایی کند دست رد بر سینه ی پر از آتش وخون ما نزند این دلهای گوشتی از گل ساخته،ساخته ی دست خود اوست به خالق کوزه گرت بگو کوزه ها را نشکند.


 میلادت مبارک ای رسول خدا....